22ماهگی عشــــــــــقم
آنقدر دوستت دارم که
پروانه ها گیج می شوند
گل ها تعجب می کنند
و باران دلش آب می افتد !
وروجک من با تاخیر ٢٢ماهگیت مبارک عــــزیزم
سلام عزیــــــــــز دلم ببخش مامانو که تو این مدت کمرنگ شد آخه واقعا فرصتی پیش نمی اومد بیام و یه پست جدید ازت بذارم و کمی هم دوستای گلم رو نگران کردم اما دلیل اصلی غیبتم دوباره مریض شدن تو بود که الهی مادرت بمیره امسال انواع ویروس های سرما خوردگی رو گرفتی و واقعا ضعیف شدی عزیزم و یه دلیل دیگه تدارک عروسی که در پیش داریم یعنی عروسی دختر عموی بابائی (مهسا جون)که این هم مزید بر علت شد عزیزم و اتفاقا امشب هم همه شب نشینی رفتیم خونه ی عموجون که تو هم حسابی با اون که خوابت می اومد و مریض بودی رقصیدی و ذوق کردی و بابائی هم کلی ازت فیلم گرفت(الهی قربون اون رقصیدنت بشم من مــــــــــادر ).....
ودیگه اینکه بابا مجید (بابای مامانی ) ٢روزه که به مکه مشرف شده و از همین الان دلمون براش یه ذره شده و البته دل اون بیشتر و دیروز باهاش حرف زدی و کلی براش دلبری کردی. باباجون خوشا به سعادتت ....(واقعا دلم خواست و الهـــــی این سفر نصیب همه ی آرزو مندها بشه..
عـــــــــــــــــــــــــــاشقتم و بی نهـــــــــــــــــــــــــــایت دوست دارم و این دوست داش.تن با تمام دوست داشتن های عـــــــــــالم فرق می کنه توصیف شدنی نیست عـــزیز دلم دوست دارم زمانی که داری این پست رو می خونی بتونی ١لحظه عشقم رو نصبت به خودت حس کنی عزیزم
اینم عکس های پسر کوچولوی من تو ٢٢ماهگی که داره "نانو "بازی می کنه یعنی همون نقاشی ...
و البته این نقاشی کردن ها فقط به دفتر منتهی نمیشه مثلا به دست یا پا هم ختم میکشه....
اینجا بعد کار کردن با فلش کارتها که خیلــــــــــــــــــــــــــــــــــــی دوسشون داری داری کتاب می خونی اونم به زبون شیرین خودت...( قربون این همه شیرین زبونی)
خدایا خودت مواظب بچه هامون باش...