بهراد منبهراد من، تا این لحظه: 12 سال و 13 روز سن داره

♥بهراد بهترین هدیه ی خدا♥

Happy Valentine

1392/11/26 17:56
609 بازدید
اشتراک گذاری

امروز روز سپاسگذاری از خداوند است زیرا که عشق را آفرید تا یادمان باشد کسانی هستند برای عاشق بودن تا با تمام وجود به آنها بگوئیم

عشقای من روزتون مبارک

Avazak.ir Line20 تصاویر جداکننده متن (2).

Love so much my heart is sure. As time goes on I love you more, Your happy smile. Your loving face no one will ever take your place. Wish you a Happy Valentine"s Day!

Avazak.ir Line20 تصاویر جداکننده متن (2)

سلام به باهوش ترین پسر دنیا که هر چی از شیرین زبونی هاش بگم کم گفتم وروجک من تو این ماه به دلایل مختلف سرمون شلوغ بود و فقط شب ها وقت می کردم بیام نت و یه سر کوچولو به دوستام بزنم و بعدشم انقدر خوابم می گرفت که نمی تونستم براشون نظر بذارم پس همینجا از همشون که همیشه به ما محبت دارن واقعا معذرت می خوام و دوست ندارم این کارم رو دلیل بربی معرفتی من بذارید و حالا حال و احوال این روز های زمستانی ما که بعضی دوستان ما رو نگران کردو باز هم با پیامک های محبت آمیزشون مارو شرمنده ی خودشون کردن و خدا رو شکر جز کمی فشار گاز مشکلی برای ما به وجود نیومد و اون مشکلاتی که تو اخبار سراسری اعلام شد مربوط به شهر تنکابن و استان گیلان و روستاهای اطراف بود و خدارو شکر برطرف شد و دیگه اینکه 23ماهه شدن وروجک من که با تاخیر بهش تبریک میگم و دیگه ماهگرد این ماه داره نوید نزدیک شدن به تولد 2سالگی عشق من رو میده که داره برنامه ریزی میشه براش و مطلب بعدی  ولنتاین بود که به یکی یه دونه ی خودم و شریک زندگیم که هر دوتاتون رو که بی نهایت دوست دارم و عاشقتونم و خدا رو روزی صدهزار بار شکر می کنم  و دیشب به همین مناسبت با بابا مجید و مامانی مژگان رفتیم شهربازی و کلی خوش گذروندیم و بعد رفتیم پالم و شام خوردیم و بعد شام که مامانی اینا رفتن ما رفتیم دنبال دوست جونت مهیار و با اونا رفتیم دور دور و تا دیر وقت خوش گذروندیم و خندیدیم و کلی کادو های خوشگل مشگل گرفتیم اینم عکس های شب ولنتاین و این چند روز....

 

 

اینجا هم چند شب قبل که با آقا مهیار دوست جونت رفته بودیم شهر بازی و اونجا برای دومین بار یه دوست وبلاگی رو به طور اتفاقی دیدیم و واقعا هیجان زده شدیم ...

 

 

اینم وروجک من خونه مادربزرگ بابائی که عموجون ها براش چندتا خرگوش خوشگل آوردن تا باهاش بازی کنه و تو هم کلی ذوق کردی و چنگشون زدی و بهشون غذا دادی عزیز دلم...

 

و یه اتفاق جالب دیگه این بود که من و بابائی تصمیم گرفتیم یه تخت کنار مادر دیگه برات بخریم  تا توش راحت تر بخوابی یکی یهدونه ی من و اینم تخت جدید شما  که بعد کلی گشتن و پرسجو کرده موفق شدیم و اینم بگم که عاشقشی و هنوز که هنوزه بعد 2هفته وقتی از بیرون میای و دوباره می بینیش ذوق زده می شی میپری توش و خلاصه کلی کیف می کنی و من و بابائی هم با دیدین این همه هیجان از تو خوشحال میشیم

 

حالا فعالیت های این ماه شما البته تا اونجا که یادم باشه تو این روزا بیشتر کلمات رو می تونی به طور دست و پا شکسته بگی و بعضی ها رو هم به طور کامل مثلا:

مثل طوطی که کاملا می تونی بگی

مثل دسنشوئی که میگی دچوئی

یاد گرفتی که وقتی بهت میگم مامانی چندسالته بگی دو سه سالمه البته یاد گرفتن این از این قرار بود که داشتم بهت می گفتم که مامانی وقتی میگن چند سالته بگو 2سالمه بعد رو کردم به بابائی گفتم بچه ام تا چند وقت دیگه وارد 3سالگی میشه اون وقت من دارم میگم بگو 2سالمه اونم کلی خندید و گفت بابائی چند سالته تو هم گفتی دو سه سالمه که من و بابائی کلی خندیدیم و از اون موقع هر کی بپرسه همین رو میگی...

و یه ماجرای با مزه ی دیگه که هاله جون (خانوم پسر خاله ی مامانی) برام تعریف کرد و واقعا برای همه جالب بود این بود که: من بیرون کار داشتم و شما رو خونه ی مامانی مژگان اینا گذاشتم و اون روز هاله جون اینا اونجا بودن مثل اینکه داشتی شیر خشکت رو می خوردی که هاله جون از محمد (پسر خاله ی مامانی)پرسید که بهراد چند سالشه داره شیر می خوره که میگه یهو تو بلند شدی خیلی با مزه گفتی دو سه سالمه که همه کلی تعجب کردن و خندیدن(قربون این همه هوش و زکاوتت)

دیگه اینکه به ماشین میگی بیب بیب

و بابائی بهت یاد داده که وقتی ازت می پرسیم اسم ماشین بابا چیه میگی پجو

و وقتی ازت می پرسیم اسمت چیه میگی بهاد

عاشق آجربازی هستی و برای همینم برات یه سطل آجرهای بزرگ تر خریدم که تیکه های بیشتری داره و کلی دوسش داری و اولین کاری که می کنی باهاش ماشین درست می کنی و البته بابائیت هم عین خودته و شب ها با هم کلی آجر بازی می کنید

دیگه اینکه صدای بیشتر حیوانات رو بلدی مثل:

اسب - خروس- شیر - خوک- گوسفند-میمون و......

به حیوانات خیلی علاقه داری و یه چیز جالب دیگه ای که هست اینه که راز بقا که تصویر واقعی حیوون ها هست رو به شکل کارتونی رنگی ترجیح میدی

عاشق فوتبال کردنی با بابامجید(بابای مامانی)کلی بازی می کنی و ازش یاد می گیری

نقاشی که نگم بهتره چون همه جا یه دفتر داری با خودت و به دفتر میگی دتر و تا سوار ماشین میشیم میگی مامانی دتر بده نانو بده

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

الهام
27 بهمن 92 12:32
عزیز نازنینم ولنتاینت مبارک همیشه به گشت خوشی و شادی
میترا
30 بهمن 92 16:45
یه ضرب المثل استاد دانشگاهی هم هست که میگه: لذتی که در دادن نمره ۹/۷۵به دانشجو هست که در دادن۶ نیست..!
مامان مارال
3 اسفند 92 2:36
عزیزم عکسای بهراد مثل همیشه زیبا بود می بوسمش ما مشهد زندگی می کنیم ولی امسال برف نیومده خیلی غصه خوردم دوست داشتم مارال رو ببرم برف بازی کنه ولی نشد ............ راستی فاطمه جون بهراد الان چه نوع شیر خشکی با چه شماره ای می خوره ؟ آخه مارال من یکسال و دو ماهشه و چون ببلاک 3 دیگه نمی یاد ما مجبوریم 2 بهش بدیم باتشکر
♥مامان فاطمه♥
پاسخ
عزیزم منم از اونجا که پیدا نمیشه نان2 میدم البته الان خیلی به ندرت شیر خشک می خوره
آرشیدا
15 اسفند 92 0:00
ماشاله بهت بهراد جون قربون پسر دو سه سالمون بریم ماکلی خوش گذروندیا تو این مدت نبودی