25ماهگی ماه من...
سلام به شیرمرد کوچولوی خودم که روز به روز داره آقاتر میشه و جیگرتر ...اول از همه با تاخیر 25ماهگیت مبارک عزیز دلم این روزا یه کمی سرم شلوغ بود و فرصت نکردم بیام و بنویسم و وقتایی هم که میام انقدر شیرین زبونی هات زیاد شده که نمی دونم کدومش رو برات بگم عزیـــــــــــــــــــــز دلم. از حرف زدنات بگم که قبلا با اصطلاحات خودت بیان می کردی ولی 2ماهی میشه که همه چیز رو می خوای درست عین خودش بیان کنی و بدون اشکال بگی و یه چیز خیلی با مزه که وقتی هر بار میگی کلی می خندیم صدا کردن بابائی که وقتی هر دوتا بابا مجیدها یه جا هستن به بابای خودت میگی مجید یا اینکه همه چیز رو می خوای سوالی بیان کنی مثلا میگی:
وقتی پیشی می بینی میگی:pishiyeeeee?
hapooeeeee?
sorsore?
amir mohammadeee?
و......
عاشق بیرون رفتنش و برای همینم بابائی هر روز می برتد بیرون دور دور و پارک تا غروب میشه میگی "مامانی بریم بیلون سسره باجار"یعنی بریم بیرون سرسره بازار.....
وقتی میریم پارک که انقدر ذوق می کنی همش می دوئی این طرف و اون طرف و واسه خودت شادی می کنی و این برای من و بابائی زیباتر از هر چیزیه تو دنیاست
الهی همیشه بخندی عزیــــــــــــــــــــز مــــــــــــادر
یا اینکه تا میریم بیرون میگی: بابائی "مسنی" یعنی بابائی بستنی واااای من عاشق مسنی گفتنتم
دیگه جــــــــــــونم برات بگه که عاشق آلوچه و توت فرنگی هستی و تا آلوچه ببینی میگی "مامانی آلچه بده"