دندون پزشکی من...
دندون پزشکی من... 
سلام به عزیز دل مامان که این روزا شیرین زبونی هاش داره بیشتر و بیشتر میشه آخه پسر من در 26ماهگی برام به تنهایی شعر می خونه و انقدر بامزه این کارو می کنی که دلم می خواد محکم فشارت بدم و ببـــــــــــــوسمت البته این حس همه ی اطرافیان ....
یه کار بامزه ای که این روزا انجام میدی ادای این سریال سورو رو در میاری و عاشق این سریالی و وقتی شروع میشه کلی کیف می کنی و منو صدا می کنی میگی"مامانی سورو"و بعد تموم شدن سریال هم تو اون حال و هوا باقی می مونی و میگی " من سورو ام" برای همینم بابائی یه روز با دوتا شمشیر اومد خونه و ما هم کلی خندیدیم برای این کارش و از اون روز به بعد ما توی خونه 2تا سورو داریم و هر روز با هم کلی بازی می کنید
ماشین های 3تا باباها رو میشناسی و اگه تو خیابون شبیهه اون رو ببینی با اسمش میگی و نشونم میدی
با دستات می تونی بشمری و این کارو راحت انجام میدی
عاشق بیل مکانیکی هستی و اگه واقعیشو بیرون ببینی کلی ذوق می کنی و میگی"مامانی بیل" دیروز توی رودخونه دوتا بیل مکانیکی بود داشتن لایروبی می کردن که گفتی مامانی" 2تا بیل"
این روزا حرف زدنت کامل تر شده دیگه الان کاملا ممی تونی منظورت رو بیان کنی و همه منظورت رو کاملا متوجه میشن
هنوز خیلی به حیوونات علاقه نشون میدی و هرجا حیوون ببینی باید بری اونجا پیشش مخصوصا خونه عموی بابائی که اگه از سر کوچشون رد بشی کلی گریه می کنی که" بریم خرگوش کبوتر " وقتی هم میریم اونجا کلی با بجه خرگوش ها بازی می کنی و ذوق می کنی
و یه چیز جالبی که تازگی یاد گرفتی تفکیک شهرها از هم دیگه است مثلا میگی : "اینجا بابلسره ؟؟ منم میگم آره مامان بابلسره با وقتی میریم بابل میگی "مامانی اینجا بابله؟؟؟ و این برام خیلی جالبه چون من همچین چیزی رو بهت یاد ندادم
وقتی کتاب ببینی الکی واسه خودت یه چیزی میگی که مثلا داری کتاب می خونی
چند روز پیش رفتم دندون پزشکی و بابائی هر کاری کرد که من نبرمت قانع نشدم و گفتم دلم برات تنگ میشه تورو با خودم بردمئ و خدا رو شکر شما خیلی آقا بودی و تو مطبی که برای عکسبرداری دندون بود یه جایگاه برای بچه ها در نظر گرفته بودن که شما با بچه های دیگه دوست شدی و حسابی مشغول بازی شدی اینم عکس های اون روز :
