، 2 سال و 10 ماه و 1 روزگی....
سلام به پسر خوشگل دوست داشتنی خودم که روز به روز داره شیرین تر و زیباتر و باهوش تر جذاب تر میشه امروز بالاخره موفق شدم بیام و پست های عقب مونده ای که تو این مدت فرصت نکردم بیام و بزارم رو آپ کنم به خدا این دفعه هر کاری می کردم نمیشد چون هم بیشتر هفته رو کلاس میرم و بقیه هفته هم یا کار خونه دارم یا مهمونی دعوتم و..... و دلیل دیگه ی تاخیر من می تونه آخر سال بودن باشه که وقتی میگم آخر سال خودمم باورم نمیشه چون واقعا سال به سرعت گذشت و این روزها داریم به تولدت تو هم نزدیک میشیم دارم برای تولدت برنامه ریزی می کنم حالا بریم سراغ عکسهای عـــــــــــــــــشق مامان:
اینم عکسای اول بهمن که با خاله بهاره و روژین جون و خاله آزاده و نفیسه رفتیم شهر بازی که شما بازی کنین ولی انگار بزرگترها بیشتر نیاز داشتن
این ما با سینا (پسر خاله ی مامانی ) خاله آزاده و نفیسه و شیما جون و بابائی رفتیم کنسرت سیروان که از اونجا که زیر 8سال ممنوع بود شمارو نبردیم موندی پیش مامانی مژگان و خیلی دلم برات تنگ شده بود
چند وقته همش میگی برام جایزه بخرین من چشامو می بندم و هر جایزه ای هم که میگیری جایزه ی دفعه ی بعدتم مهمون میگی و خلاصه کلی لوست کردیم اینم یکی از جایزه هایی که دستور داده بودید و مامانی مژگان و خاله آزاده برات خریدن خیلی دوسش داری
به قول خودت کیسه بسک
الهــــــــــــــــــــــــــــــــــــی همیشه سالم و سلامت باشی