اولین خرید سیسمونی
الان ما تو هفته ۲۲ هستیم و من از تمام هفته ها الان به تو بیشتر حس نزدیکی می کنم و عاشقانه لحظه لحظه ها رو واسه دیدن سپری می کنم چون دیگه کامل حس می کنم که یه فرشته ی کوچولو توی دلم آخه پسری من بزرگ شده و روزی چندین بار مامانی رو لگد میزنه.....................
مامانی امروز برای اولین بار رفتیم واست لباس خریدیم وای باورم نمیشه این رو قراره بچه ی خودم که از وجود منه تنش کنه الهی قوربون اون حیکلت بشم که اینارو باید بپوشی وقتی بهش فکر می کنم دلم ضعف میره.................
اگه بدونی که چه چیزا واست خریدیم ............
امروز منو بابائی با هم ساعت ۴:۲۰ رفتیم بابل واسه خرید لباس واسه پسریمون انقده ذوق داشتیم که نگو خلاصه رفتیم فروشگاه بامزی یعنی مغازه اعظم جون چون از تایلند واسه پسریم کلی لباس آورد انقده خوشگل بودن که منو بابائی واقعا نمی دونستیم کدوم رو انتخاب کنیم خلاصه اینطوری بگم که خرید ما تا ساعت ۷:۱۵ طول کشید .
از طرف دیگه هم خاله کوچولوی شما یعنی خاله نفیسه همش زنگ می زد که دلمون رفت زود تر بیاید ما ببینیم
بعدشم یکسره رفتیم اونجا خاله جونی هات هم سریع اون وسط نشستن و لباس هات رو یکی یکی باز کردن بقیه هم دور واستادن و با لبخند به لباسای عسلم نگاه می کردن.
انشا الله پسری من به سلامتی ۳ ماه دیگه تنش می کنه وای من فقط منتظر همینم
عاشقتم ..............................................
تو زیبا ترین اتفاق زندگی منو بابائی هستی.......................
دوست داریم