بهراد منبهراد من، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 2 روز سن داره

♥بهراد بهترین هدیه ی خدا♥

فعالیت های 10ماهگی

1391/11/17 11:05
637 بازدید
اشتراک گذاری

 

چشمروزها دارن به سرعت می گذرن و ما غافل از اونیم و تو فرشته ی کوچولوی من برای خودت مردی شدی و ١٠ ماهگی رو امروز به پایان رسوندیهورا و تو این ماه با شیرینی هات دلی از همه برد آخه پسرم تو این ماه خیلییییییییی کارا یاد گرفته :ماچ

مطلب زیاد بود گذاشتم تو ادامه ی مطلب:

بفرمائید ادامه ی مطلب:

چشمروزها دارن به سرعت می گذرن و ما غافل از اونیم و تو فرشته ی کوچولوی من برای خودت مردی شدی و ١٠ ماهگی رو امروز به پایان رسوندیهورا و تو این ماه با شیرینی هات دلی از همه برد آخه پسرم تو این ماه خیلییییییییی کارا یاد گرفته :ماچ

 

 

یاد گرفتی بابائی رو صدا کنی و اگه بدونی که چقدر بابائی اولین بار که صداش کردی ذوق کرد عین بچه ها شده بود البته نا گفته نمونه منم همین طور بودمنیشخندزبانوقتی می خوای بری بغل بابائی خودت رو لوس مس کنس و اون دو تا دندونای خوشگلت رو نشون میدی و بابا بابا می کنی .....خوشمزه

دیگه اینکه ٢روزی بود که برات شعر لی لی لی لی حوزک می خوندم تو هم همش دستام و نگاه می کردی اونم با چه دقتی اون هفته که کرج بودیم یهو دیدیم نصف شب وسط رخت خواب ها نشستی خودت رو داری برای همه لوس می کنی براشون لی لی لی لی حوزک می کنی واااااااااااااااااای اگه بدونی که تو اون لحظه چقدر خوردنی شده بودی اون دستای کپلیت رو باز کرده بودی با انگشت لی لی لی لی حوزک می کردی تازه گردنت هم کج کرده بودی و خودت هم می خندیدیبغلقلبماچ

چهاردست و پا رفتنت هم انقدر خطرناک شده که آدم نمی تونه یک لحظه ازت چشم برداره آخه میز مبل در کشو رو می گیری می خوای بلند شی تازه باز کردن کشو هم به شیرین کاری هات اضافه شدهنیشخندزبان

وقتی دست دسی می کنی میگی دسه دسه البته از این کلمه در جاهای دیگه استفاده میشه و هر جا معنی خاص خودش رو داره....قهقههتازه خوردنی تر از همه اینه که سین رو نوک زبونی میگی عشقمقهقهه

وقتی داری بازی می کنی بگیم بهراد داره میاد داره میاد سریع می خندی و فرار می کنینیشخندقربون اون دست و پاهای کوچولوت بشم ماااااااااااااااااادر ماچ

اگه یکی باهات بلند صحبت کنه سرش داد می زنی اصلا هم کوتاه نمی یای3ztzsjm.gif قلببغل

موقع غذا خوردن باید یه قاشق بدیم دستت و اللا به هیچ عنوان غذا نمی خوری و بازیگوشی می کنی و بشقاب غذا رو چپکی می کنی و همش رو پخش می کنی و جدیدن دوست داری با دست بهت غذا بدیم و ای خیلیییییییییی جالبمتفکر

وقتی میگیم بابا کو برمیگردی نشونش میدی میگن مامان فاطمه کو نشونم میدی وقتی میریم خونه مامانی مژگان اگه خاله آزاده طبقه پایین نباشه بگیم خاله آزاده کجاست سرت رو میبری بالا دنبالش می گردی قربون هوشت بشم که می دونی اون از بالا میادچشم

و دیگه اینکه وقتی خودت رو می خوای لوس کنی خنده های الکی می کنی که آدم واقعا خندش میگیره و دلش می خواد گازت بگیره.....قهقهه

و اینکه به شدت اگه یکی رو نشناسی غریبی می کنی البته این مال اون ماه بود که عموی بابائی خواست بغلت که اما شما گریه کردی و بنده خدا کلی باهات بازی کرد تا رازیت کنه شما قبول نکردی و مارو حسابی شرمنده کردیابرواوه 

 امشب هم طبق روال همیشه برات ماهگرد می گیریم و عکساش رو تو ژست بعدی میزارم

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

مامان حمید کوچولو
17 بهمن 91 14:16
وای بهرادجونم چقدر کاریادگرفته...آفرین خدا روشکر که اومدی ومارو از نگرانی در اوردی