آغاز اردیبهشت و سفر به اصفهان
سلام به یکی یکدونه ی خودم که این روزا با شیرین زبونی هاش و اصطلاحاتی که بکار می بره حســـــابی دل آدم رو می بره ....
این روزا هوا عاااالی شده و کار وروجک من این شده که الکسش که همون دوچرخه بره حیاط و باهاش بازی کنه و حسابی کیف کنه....
یه مدتی بود که من و بابائی دلمون می خواست بریم اصفحان و چند بار خواستیم برنامه ریزی کنیم اما نشد تا این که اواحر فروردین تصمیم گرفتیم رزرو کنیم تا اردیبهشت که فصل گل و زیبائیه بریم اصفهان البته همراه با بابا و مامان بابائی و عمو حمید که اینبار موفق شدیم و اول اردیبهشت راهی اصفهان شدیم یک شب تهران موندیم و صبح روز دوم حرکت کردیم صبحانه رو در شهر قم خوردیم و یه زبارت کوچولو کردیم و ساعت 1:30 به شهر زیبای اصفهان رسیدیم و اینجوری سفر ما شروع شد .هتلمون هم هتل کوثر اصفهان بود کنار سی و سه پل بود ویوی بسیار زیبایی داشت
اینم سی و سه پل اصفهان که تو این فصل آب رو باز کرده بودن واقعا زیبا بود
اینم پسر زیبای من روی سی و سه پل اصفهان
اینم اتاقمون در هتل کوثر
ویوی پنجره ی اتاقمون رو به باغ
ورودی باغ گلها که زیبایی وصف نشدنی داشت....
اینم وروجک من که کار این چند روزش این بود که تو باغ بدوئه دنبال کلاغ ها
0
بهراد من در باغ پروانه ها...
بهراد در باغ پرندگان
بیشترین جایی که تو دوست داشتی باغ پرندگان بود .وقتی اون همه پرنده رو دور و برت می دیدی کیف می کردی و دنبالشون می کردی تا بگیری
بهراد در حال دنبال کردن طاووس که واقعا خنده دار بود
این خونه های گلی رو خیلی کوچیک تو باغ پرندگان اجرا کرده بودن و تو هم انقدر خوشت اومد که می گفتی اینجا خونه ی منه من اینجا می مونم
باغ هشت بهشت و بهراد در حال دنبال کردن پرنده ها....
این چند روز جوری شادی می کردی و این طرف و اون طرف می دوئیدی که چشمات از شادی برق می زد و این همون لحظه ای بود که من بهش می گم بهترین لحظه ی زندگی ...