ماهگرد3
پسرک من امروز وارد ۴ماهگی شده و حسابی واسه خودش مردی شده واسه همینم تصمیم گرفتیم به افتخار این روز قشنگ ۳تایی بریم بیرون و بگردیم بعدشم یه جشن ۳نفره کوچولو بگیریم و این شد که رفتیم نور تا پسرک من واسه اولین بار جنگل رو ببینه و لذت ببره;;)
تا رسیدیم تو همش با دقت این طرف و اون طرف رو نگاه می کردی انگار برات جدید و جذاب بود واسه همین هم موقع عکس گرفتن هر چی من و بابائی صداتون می کردیم اصلا اعتنا نمی کردی واسه همین تو تمام عکس ها سرت به یک سمت دیگه .......
بعد اینکه دیدیم هوا تاریک شد چندتا فروشگاه رفتیم و ساعت ۱۰ به بعد برگشتیم وکیک و شام گرفتیم و اومدیم خونه موقع شام شما یک سر و صدائی راه انداختید که نگو و نپرس البته بیشترش با خنده های از ته دل بود که ما هم همراه با تو می خندیدیم چون واقعا با احساس می خندیدی الهی که همیشه بخندی گل مامان..
بعد شام هم یه استراحت کوتاهی داشتیم و بعد مهمانی کوچک ۳نفره: