شهریور هم آمد...
کاردستی پسر من که خیلی برام ارزشمند و جالب بود و خیلی دوسش دارم دیروز که داشتی باز می کردی یهو اومدی و پیشم اینو بهم نشون دادی و گفتی مامانی این ورزشکاره و من قربون اون هوشت برم که رول رنگت رو تن مدادرنگیت وصل کردی و دنبل ساختی و جالب این بود که ژستشم می گرفتی اینجا هم دوره ی مرداد ماه مامانی با بچه های دانشگاهشونه که اینبار خونه ی خاله الناز بودیم و کلی خوش گذشت و هانیه جون خواهر خاله الناز این تل رو گذاشت رو سرت و تو هم خیلی خوشت اومده بود و خیلی بهت می اومد اینجا هم جمعه شبه که با مهیار جون و خاله فاطمه اینا رفتیم شهربازی و شمام کلی وسیله سوار شدی با مهیار و کلی کیف کردی ...
نویسنده :
♥مامان فاطمه♥
12:43