بهراد منبهراد من، تا این لحظه: 12 سال و 28 روز سن داره

♥بهراد بهترین هدیه ی خدا♥

وروجک من در 2سال و 7ماهگی...

  سلام پسرک خوشگلم .ببخش مامان رو که این روزا کمتر آپ می کنه به خدا این روزا وقت کم میارم و زمانی هم که خونه هستم درگیر کارای خونه و وروجک بازی های تو هستم و اینجوریه که دیگه فرصت نمیشه ... عــــــــــــــــــزیز دلم اینو بدون مامانی عـــــــــــاشقته و قلبش واسه تو می تپه و تمام تلاش من و بابایی واسه خوشبختی توئه تا آینده ای درخشان برات بسازیم .عشقک من . عزیز دلم شیرین زبونم . تو همه ی زندگی ما هستی و خدا می دونه که برای داشتنت من و بابا خدا رو هر روز شکر می کنیم و به داشتنت می بالیم... عکس های این پست هم مربوط به پنجشنبه 09.06 که خونه ی مادرجون بودیم و بعد از ظهر با روژین جون و نیلوفرجون اینا رفتیم شهربازی تا شما وروجک ها یه ...
10 آذر 1393

32ماهگی در پاییز...

امروز نیمه پاییـــــز است. سازت اگر عشق بنوازد همه خلقت خواهند رقصید زبانت اگر شیرین باشد همه پروانه ها گرد تو خواهند آمد قلبت  دریای رحمت باشد همه در آن جا خواهند گرفت پس عشق را بنواز با زبان شیرینت بخوان و با قلبت پذیرا باش.... سلام عـــــــزیز دلم 32ماهگیت مبارک عشقم اینبار هم اومدم تا برگی دیگر از خاطراتت رو ثبت کنم پنجشنبه با خاله های مامانی رفتیم باغ بابائی و اینبار مهمون ما بودن و از بابا شیرینی گرفتن و خلاصه این بهانه ای بود برای دور هم بودن و خوش گذروندن تا غروب کلی بازی کردی با بچه ها و بعد هم جوونا همه رفتیم پینتبال که البته من عکاس بودم و شما وبابا و هاله جون  و خاله بهار و روژین ج...
17 آبان 1393

مجمع جهانی علی اصغر93

لالایی گلم لالا، مهتاب اومده بالا موقع خوابه حالا، اما نه به زیر خاک لالایی چه شیرینی، روی ابرا بنشینی خوابای خوب ببینی، اما نه به زیر خاک لالایی گل زهرا، عمو میاد ار صحرا آبو میاره سقا، اما نه به زیر خاک لالا گل یاسینم، گل پسر شیرینم -دومادیتو میبینم، اما نه به زیر خاک   خدایا امسال هم آمادم و نذرم را ادا کردم برای علی اصغرت عذاداری کردم  خدایا از اینکه منه بنده ی حقیر را قابل می دانی تا بتوانم هر سال نذرم را ادا کنم ممنـــــــــــــــــــــونم ممنـــــــــــــونم ممنـــــــــــونم خدایا خودت نگهدارش باش...   ...
10 آبان 1393

روز جهانی کودک93

 کوچولوی نازم روزت مبارک امسال این روز قشنگ رو در کنار عزیزانمون بودیم چون تولد عمو محمد (شوهر خاله زهرا دوست مامانی) بود و خاله زهرا سوپرایزش کرده بود و تو کشتی تفریحی براش تو دریا تولد گرفت و واقعا عــــــــــــــالی بود و قشنگ ساعت 2حرکت کردیم و تا ساعت 5 تو دریا بودیم و خوش گذروندیم فقط نیم ساعت آخر به شدت دریا زده شدم و سرگیجه ی بدی گرفتم ولی بازم عـــــــــالی بود و تو واقعا مبهوت محیط اطرافت بودی و برات خیلی جذاب بود   ...
22 مهر 1393

چال سیو(آب پری)

اینم یه پست جا مونده از اولین هفته مهر ماه که جمعه 4 مهر رفتیم آب پری روستای چال سیو ویلای (عمو محمود بابائی) که بسیار آب و هوای خوبی داشت و خیلی بهمون خوش گذشت.... یک شب هم مهمونای عزیزی داشتیم(دوستای مامانی) خاله مهسا و خاله زهرا با آقاشون که شام اومدن پیشمون و خیلی خوش گذشت... ...
16 مهر 1393

بوی ماه مهر...

    باز آمد بوی ماه مدرسه بوی بازیهای راه مدرسه بوی ماه مهر، ماه مهربان بوی خورشید پگاه مدرسه از میان کوچه ها ی خستگی می گریزم درپناه مدرسه باز می بینم زشوق بچه ها اشتیاقی درنگاه مدرسه زنگ تفریح و هیاهوی نشاط خنده های قاه قاه مدرسه باز بوی باغ را خواهم شنید از سرود صبح گاه مدرسه روز اول لاله ای خواهم کشید سرخ برتخته سیاه مدرسه سلام پسرخوشگل من 2 سال و 6 ماهگیت مبارک معذرت می خوام که چند وقته که دیر به دیر آپ می کنم آخه به دلایل خوب و بدی فرصت پیش نمیاد ودلم می خواد الان بیشتر در کنار تو و با تو وقت بگذرونم چون حس می کنم الان بیشتر به من احتیاج داری و این روزا خیلی بازیگوش شدی و همش دلت می خواد با هم ...
14 مهر 1393