بهراد منبهراد من، تا این لحظه: 12 سال و 28 روز سن داره

♥بهراد بهترین هدیه ی خدا♥

یه حمام عالی و عروسی خاله پریسا.....

اینم عکس های سه حمام عالی و عروسی خاله پریسا که البته بدون شما رفتیم چون تا دیر وقت طول می کشید و منم مطمئن بودم که خسته میشی گذاشتیمت پیش مامانی مژگان و دیر وقت بود که رفتیم دنبالت و گرفتیمت. با اونکه همه چی عااااالی بود ولی تمام مدت دلم پیش تو بود عزیز مامان و کلی دلم برات تنگ شده بود ...
5 تير 1394

“م” مثل “مرد”

              زندگی و زیستن را در كنار تو دریافتم. مرد زندگی ام به اندازه تمام لحظه های زیستنت دوستت دارم. و از خدا می خواهم سالیان سال سایه ات بالای سرم باشد.   پسرکوچولوی نازم .بزرگ مرد من روزت مبارکــــــــ   هدیه ی پسرکوچولوی من به باباییش...     ...
15 ارديبهشت 1394

آغاز اردیبهشت و سفر به اصفهان

سلام به یکی یکدونه ی خودم که این روزا با شیرین زبونی هاش و اصطلاحاتی که بکار می بره حســـــابی دل آدم رو می بره .... این روزا هوا عاااالی شده و کار وروجک من این شده که الکسش که همون دوچرخه بره حیاط و باهاش بازی کنه و حسابی کیف کنه.... یه مدتی بود که من و بابائی دلمون می خواست بریم اصفحان و چند بار خواستیم برنامه ریزی کنیم اما نشد تا این که اواحر فروردین تصمیم گرفتیم رزرو کنیم تا اردیبهشت که فصل گل و زیبائیه بریم اصفهان البته همراه با بابا و مامان بابائی و عمو حمید که اینبار موفق شدیم و اول اردیبهشت راهی اصفهان شدیم یک شب تهران موندیم و صبح روز دوم حرکت کردیم صبحانه رو در شهر قم خوردیم  و یه زبارت کوچولو کردیم و ساعت 1:3...
8 ارديبهشت 1394