سنوگرافی 4بعدی 5ماهگی نینیمون

سلام پسر قند عسلم

امروز مامانی بابائی دوباره رفتن پیش عکاس نینی ها تا یه عکس خوشگل از این ماهت داشته باشن تا وقتی دلشون واسه اون پسر قند عسلشون تنگ شد بهش نگاه کنن تا دلشون یه کوچولو آروم بگیره..

خلاصه ساعت ۹:۲۰ رفتیم گفتن که آقای دکتر ساعت ۱۱ میاد من و بابائی هم نوبت گرفتیم بعد رفتیم فروشگاه کپل پا تا سیسمونی های خوشگلش رو ببینیم و یه کمی از بهترین مارک های سیسمونی  اطلاعات بگیریم تا وقتی رفتیم تهران واسه خرید بدونیم چی می خوایم یه عروسک خوشگلم واسه پسریمون خریدیم.

انقده خوشگل.............................................................................................................

بعدشم دوباره ۱۱ رفتیم اونجا تا ساعت ۱۳:۳۰ نوبتمون شد وای اگه بدونی مامانی چقدر خسته شده بود اما وقتی رفت و روی ماهت رو دید و صدای اون قلب کوچولوت رو شنید نه تنها تمام خستگیش از یادش رفت که انگار دنیا رو بهش داده بودن

مامانی تو الان ۳۰۰ گرمی ..الهی مامانی قوربون اون پسر خوشگلش بشه که انقده داره زود رشد میکنه تا زود تر بیاد پیش مامانش...

وای اگه بابائی رو می دیدی که چقدر عاشقانه با یه لبخندی رو لباش داشت پسرش رو نگاه می کرد

خلاصه عسلم آقای دکتر وقتی عکس و سی دی شما رو داد و ما رفتیم داخل ماشین تا بابلسر داشتیم به عکسات نگاه می کردیم و تحلیل می کردیم که نینی ما بیشتر شبیح کیه آخه مامانی شما یه دماغ فینگیلی خوشگلی داری ۰۰۰۰

ما الان تو هفته ۲۰ هستیم ۲۰ هفته دیگه از انتظارمون مونده اما خوشحالم که نصفش کردیم...

راستی پسری ما هنوز اسم نداره آخه هنوز اسمی براش پیدا نکردیم که برازندش باشه..........

و در آخر اینکه ایشالا...خدا همه ی نی نی ها رو واسه پدر مادراشون حفظ کنه......

دوست داریم بی نهایت...............