ماهگرد6
و پایان ۶ماهگی جوجه ی مامان:
شیطونک من عزییز مادر این ماه رو هم مثل ماه های دیگه پشت سر گذاشتی و ۱ماه بزرگتر شدی و مامان و بابا از اینکه ۶ماهه تو فرشته ی کوچولو رو در کنار خودشون دارن خدا رو صدهزار مرتبه شکر می کنن و خوشحالن............
همون طور که قرار بود من و بابائی مامانی مژگان بردیمت بهداری برای زدن واکسن پایان ۶ماهگی که متوجه شدیم که نوبت واکسن شما مال ۱۸ این ماهه یعنی فردائیش . و خوشحال از خلاص شدن شما برگشتیم خونه مامانی مژگان تو هم چون قبل واکسن بهت استامینوفن دادم خوابیدی عزیز دلم اینم عکست:
بعد ۲ ساعت دوباره بیدار شدی و کلی بازی و شیطونی کردی و خوشحال بودی مثل اینکه می دونستی که امروز ماهگرد شمااااست و مامان هم مثل همیشه کلی ازت عکس گرفت:
اینجا دیدم به بالشت خیره شدی و یهو حمله ی غافلگیرانه کردی و بالشت خوردی....
و شب این شب قشنگ رو یادآوری کردیم و یه جشن کوچولو گرفتیم....
۷ماهگیت مبارک شیطونکم...........
و خوشحالیم که روز به روز بزرگ شدنت رو می بینیم و اون ها رو برای آیندت ثبت می کنم تا تو بعد ها بخونی و از خوندنش لذت ببری و لحظه لحظه های کودکیت رو حس کنی..........
عزیز دلم خیییییییییییییییلی دوست داریم خیییییییییییلی زیاد....
و این عشق توصیف شدنی نیست.....