بهراد منبهراد من، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 3 روز سن داره

♥بهراد بهترین هدیه ی خدا♥

رفتن مامانی مژگان و بابائی به حج....

1391/7/23 16:01
384 بازدید
اشتراک گذاری

امروز ظهر ساعت ۱۱ با مامانی مژگان و بابائی رفتیم مسجد و اونا رو بدرقه کردیم آخه دارن میرن به سفر حج خوشا به سعادتشون ولی خاله جووووونا تنها شدن و کلی تو بدرقه گریه کردن ....

 

الهی خاله نفیسه خیلی به مامانی مژگان وابسته.....

البته اینو بگم منم اشکم در اومد..... 

بابائی و مامانی بغلت کردن و ازت خدا حافظی کردن آخه خیلی براشون دور بودن از تو خاله نفیسه سخته.....

و اینکه از صبح شما هی اتسه می کنید ما رو نگران تر البته همراه با ابریزش زیاد ....

اولین باره که سرما خوردی و مامان رو نگران کردی.....

الانم خوابیدی و توی خواب به سختی نفس می کشی و احتمالن من و بابائی باید ببریمت دکتر الهی بمیرم بچم مریض شده

خلاصه بگم حسااااااااااااااابی حالمون گرفته ......

بابائی موقع رفت ازم قول گرفت که هر چند روز براش عکسات رو بفرستم

پروازشون ساعت ۵ بعد از ظهر از ساری ...

خدا به همراهشون.........

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

جیرجیرک
24 مهر 91 22:30
ENSHALA BE SALAMATI BERAN VA BARGARDAN fateme jan tamas gereftan eltemass doa arz konid khedmateshooon kheili mohttajam inrooza
enshala sarmakhordegi ham chizi nist va sari khub mishe in agha kocholo ghose nakhor aziizam


چشم حتما.......
مامان ریحانه
26 مهر 91 1:49
سلام عزیزم جای مامان بابا خالی نباشه ایشالا که به سلامت بر میگردن بهراد جان چطوره؟بوخور حتما براش روشن کن ایشالا که زودتر خوب بشه

ممنون عزیزم انشاالله قسمت شما بشه....
چشم حتما روشن می کنم...