اولین آتلیه بهراد مامان در یکسالگی....
سلام به دوستای خوبم که حساااااااااااااابی از روی همشون شرمندم و خجالت می کشم و بابت تاخیر این روز ها باور کنید که شرمندم و اما احوالات ما در این روز ها که جونم براتون بگه که کلی واسه چیز های مختلف سرم شلوغ بود و اصلا واسه نت اومدن وقتی نداشتم و تو این روزهای قشنگ تولد پسر قشنگم رو پشت سر گذاشتم اما باید بگم که هنوز تولدی نگرفتم چون هم تو ایام فاطمیه بود و هم تازه جشن دندونی داشتیم واسه همین هم گذاشتیم برای چند وقت دیگه که یکم سرمون خلوت شه و اما یه خبر جالب و با مزه که واسه من یکی که خیلیییییییییییییییییییییی جالب انگیز بود و این ماجرا بر می گرده به یک هفته قبل عید که تصمیم گرفتم وروجکم رو ببرم آتلیه و غروب با آقای همسر بردیمش خلاصه بعد کلی عکس انداختن همین طور که داشتیم لباس های وروجکم رو تنش می کردم دیدم یه نی نی ناز دیگه با مامانش اومد داخل که اون نی نی کسی نبود جز: آروین جوووووون خاله که فقط تو وبلاگ دیده بودمش و اونجا بود که ما دو تا مامان ها به کوچیک بودن دنیا بیشتر پی بردیم و کلی از دیدن هم ذوقیدیم واقعا جالب بود که تو یک روز تو یک زمان بریم تو یک آتلیه اینم عکس های اون روز قشنگ :
قربونت بشم من الهییییییییییییییییییییییییییییییییییی که آدم با دیدن عکس هات ضعف می کنه